اگر امکان خواندن این مقاله را ندارید می توانید به فایل صوتی زیر گوش کنید.
« به جای لعنت فرستادن به تاریکی،شمعی روشن کنیم»
هر روز، زن های زیادی، قربانی خشونت و آزار ناشی از جهل و تعصب می شوند. اما کمتر کسی درد آنها را می شوند. چه بسیار لحظاتی که مددکاران سازمان اجتماعی در رنج هستند چرا که در تنگنای قانون نمی توانند یاری گر مددجویان به شدت آسیب دیده باشند و نیز انجمن ها و فعالان مدنی نیز آزرده اند ،چرا که تلاش هایشان برای شنیده شدن رنج قربانیان خشونت راه به جایی نمی برد. قتل های ناموسی و آنهایی که به ادعای همسران یا پدرشان در مسیر حفظ آبرو قربانی شدند نه اولی بودند و نه متأسفانه آخرین خواهند بود. در ادامه به موضوعاتی در مورد مقابه با خشونت علیه زنان می پردازم.
در سالهای اخیر افکار عمومی به شدت درگیر ماجرا شده و خشم و ناراحتی جامعه را فرا گرفته است. خبر بد اینکه هیجانهای جمعیت عمومی همانطور که در زمان کوتاهی اوج میگیرد با رسیدن خبری دیگر، فرو می نشیند در حالی که متاسفانه داستان زن های غم دیده و زجر کشیده تا زمان اقدام موثر همواره ادامه خواهد داشت.
در خصوص کودک آزاری و خشونت های ناموسی با مشکلی چند علیتی مواجه هستیم که بسیاری از این عوامل، با یک اقدام و در زمان کوتاه تغییر پیدا نمیکند. عواملی نظیر تایید فرهنگی خشونت برای مردان، قالب های غیر منعطف جنسیتی، واژه های بیش بها داده شده مثل «آبرو»، چسبندگی ویران ساز عبارت هایی مثل غیرت و ناموس پرستی، ویژگیهای فردی و نقصان های مهارتی فرد آزارگر از جمله عوامل قابل توجه در شیوع خشونت های خانگی محسوب میشوند.
منطق حکم می کند که در اولویت اول، با عزمی ملی نسبت به تغییر عوامل نامبرده اقدام شود. اگر خشونت علیه و زنان و کودکان را انبوهی از آجر در نظر بگیریم، لازم است آجری را برداریم که با برداشتن آن، دیگر آجر ها دیر یا زود فرو می ریزند تا حداقل تکانی می خورند. هر چند اصلاح قانون، الزاما عواملی نظیر فرهنگ را به صورت مستقیم تغییر نمی دهد ولی شواهدی وجود دارد که در تغییر آن تاثیر بسزایی دارند.
برای اصلاح قانون همه ما می توانیم نقشی ایفا کنیم و به همین خاطر مسئولیم: در خصوص حقوق زنان لازم است قوانین به گونهای اصلاح شوند که هم جنبه بازدارندگی و هم جنبه حمایتی در آن پیشبینی شده باشد.قوانینی که حتی پدران را از انجام هرگونه خشونت باز میدارد و پیامدهای متناسب با خشونت برای عاملان آن در نظر گرفته میشود و در عین حال امکان دسترسی آسیب دیدگان را به منابع حمایتی و برخورداری از مشورت های تخصصی با متخصصان سلامت روان به ویژه روانشناسان و مشاوران را فراهم سازد.
اگرچه انتظار میرود تصمیمگیرندگان و مراجع دینی از آمار آسیبهای اجتماعی اطلاع داشته باشند اما روانشناسی اجتماعی به ما میگویند که تجارب موردی بهتر از آمار سخن میگویند. بر این اساس لازم است متخصصان و کارشناسان صف اول آسیب های اجتماعی دیدارهای با مسئولان حاکمیتی و مراجع دینی داشته باشند و با ذکر مورد های دقیق از رفتارهای غیر انسانی و آسیب هایی که توسط برخی از پدران یا همسران به دلیل اختلالات رفتاری یا به دلیل فشار فرهنگی بر زنان و دختران وارد می شوند سخن بگویند.
در مقابله با خشونت علیه کودکان و زنان، همه ما به درجه توانایی مان مسئولیم و افرادی که «مسئول اند» «مسئول تر» هستند.
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی